طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

17 هفته و 5 روز

بهانه قشنگ این روزهای من عزیز دردونه کوچک من این روزها خیلی منتظرم که شروع  کنی به تکون خوردن و مثه ماهی کوجولو توی دلم لیز بخوری ولی هنوز شروع نشده نمی دونم چرا !!! کمی نگران بودم که خاله های نی نی سایتی گفتن چیزی نیست و ممکنه که تا هفته ٢٠ طول بکشه پس من همچنان منتظر می مونم هر چی مربوط به تو باشه خیلی دوست داشتنیه حتی انتظارررر !!! ...
31 تير 1392

17 هفته

موجود كوچولوي دوست داشتني من ماه رمضون فرا رسيده خيلي ماه خوبي هست همش برات دعا مي كنم .كم كم داره اون حس زيباي مادر بودن در من قوي تر ميشه اخه يك كمي ديگه قلنبه شدي و ميشه احساست كرد اين روزها همش منتظرم اولين ضربه ها و تكون هاي تور واحساس كنم ولي هنوز خبري نيست و حسابي خوابيدي عزيزم ولي خدا بخواد به زودي اتفاق مي افته و من متظر اين معجزه جذاب هستم .... مي دونم ديگه جنسيت ات معلوم شده قطعا ولي هنوز براي چك نرفتم عشق من شاهزاده باشي يا پرنسس اينقدر عزيز هستي كه با دنيا عوضت نمي كنم ... الان اين شكلي هستي : ...
26 تير 1392

خدایا کمک کن به همه

ای خدای بزرگ بی نهایت ابدی ابدیت دل همه نیازمندان ای خدا ای خدا ای خدا امروز دلم خیلی برای الهام عزیز گرفته - اپی عزیزم خاله الهام جون نی نی من از خدا می خوام یه قلب همیشه تپنده به نی نی ات بده تا دلت شاد بشه با وجودی تا حالا ندیدمت وفقط با هم حرف زدیم خیلی حس نزدیکی بهت دارم دلم می خواد خدا حاجتت رو بده خدایا درب رحمتت داره باز میشه داره ماه مهمونی میاد ماه رمضون  ای خدا دل الهام رو یه سبد شادی مهمون کن ای خدا پای سفره رحمتت بنشان و یه دل سیر شادی یه دامن سبز با یه کوچولوی سالم نصیبش کن نذرش باشد دعای توسل فقط به نیت سلامتی و تپش قلب نی نی خاله الهام ... خیلی دلم گرفته خیلی زیاد یا رب مددی .... ...
17 تير 1392

15 هفته و 5 روز - خدايا شكرت

دردونه كوچولوي من سلام 5 شنبه شب  يه  شب خيلي شب بدي بود – خاله تهمينه اينا اومده بودن خونمون كه برن نمايشگاه ساختمان و مامان هم فردا امتحان آيلتس داره از ساعت 11 شب دل درد شديد شروع شد تا 4 صبح كه ديگه از نگرني داشتم دق مي كردم كلي اومدم توي هال نشستم گريه كردم نازت كردم برات دعا خوندم از خدا خواستم مرابت باشه نكنه اتفاقي برات بيوفته گل خوشبوي من ... خلاصه بابا حميدت ديگه مارو برد بيمارستان آبان كه يه خانوم مامايي بود وقتي صداي قلبت رو پخش كرد و گفت حالت خوبه آرامش دنيا اومد توي دلم ولي باز درد شديدي داشتم و برگشتيم خونه كه صبح بريم پيش خود دكتر پاك روش براي ويزين دقيق تر . حالا بگو كه امتحان هم داشتم خلاصه رفتم سر ...
16 تير 1392

14 هفته و 6 روز

سلام جوجه طلايي من كوچولوي گرانبهاي من يه عالمه راز دارم كه برات بگم همه رو برات ميگم قربونت برم تو كي اينقدره خوش خبر بودي من نيم دونستم عزيزك پر بركت من بابايي ات همش بهت ميگه جوجه خوش روزي اينقدره چيزاي خوب خوب داري برا خودت مياري كه حد نداره عشق ريزه ميزه من ....   ديگه كم كم داري 15 هفته ميشي دقيقا اين شكلي :                       بعدم من اينقدره دوستت دارم كه نگوووو اصلا منو اذيت نكردي گاهي چشام پر اشك ميشه از اينهمه محبت خدا و خوب بودن تو موچووولوي من ... لحظه شماري م كنم 26 تير بشه بريم پيش دكتر جونت و بعدشم برم يه سونوي تعين جنسيت ببينم ا...
9 تير 1392
1